۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

در اين جا چار زندان استبه هر زندان دو چندان نقبدر هر نقب چندين حجرهدر هر حجره چندين مرد در زنجيراز زنجيريان يك تن
زنش را در تب تاريك بهتاني
به ضرب دشنه اي كشته است
از اين مردان يكي
در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن
به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است
از اينان چند كس در خلوت يك روز باران ريز سر راه ربا خواري نشستند
كساني در سكوت كوچه از ديوار كوتاهي به روي بام جسته اند
كساني نيمه شب در گورهاي تازه دندان طلاي مردگان را بشكستند......
من اما ،هيچ كس را در شبي تاريك و طوفاني نكشتم
من اما ،راه بر مرد رباخواري نبستم
من اما ،‌نيمه هاي شب ز بامي بر سر بامي نجسته ام
در اينجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب
در هر نقب چندين حجره
در هر حجره چندين مرد در زنجير
در اين زنجيريان هستند مرداني كه مردار زنان را دوست ميدارند
در اين زنجيريان هستند مرداني كه در رويايشان هر شب زني در وحشت مرگ از جگر برميكشد فرياد
من اما در زنان چيزي نميابم
گر آن همزاد را روزي نيابم ناگهان خاموش
من اما در دل كهسار روياهاي خود
جز انعكاس سرد آهنگ صبور اين علفهاي بيابانيكه ميرويند وميپوسند ومي خشكند و مي ريزند
با چيزي ندارم گوش
مرا گر خود نبود اين بند
شايد بامدادي همچو يادي دور و لغزان مي گذشتم
از تراز خاك سرد پست
جرم اين است
جرم اين است
شاملو

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

کپنهاگ؛ آغاز پایان خاورمیانه
ابتدا: چند هفته ای بعد از انفجارهای یازده سپتامبر، وقتی که برای نخستین بار تصویر مردی عرب با چشم های درشت و به شکل غافلگیر کننده ای زنانه و مهربان، به عنوان آمر و عامل اصلی این انفجارها منتشر شد، بیشتر از همه طرفداران تیم فوتبال آرسنال تعجب کردند. تصویری که آنها از اسامه بن لادن در ذهن داشتند یک شاهزاده آرام و مودب عرب بود که وفادارانه برای همه بازی های آرسنال به ورزشگاه هایــــــبوری می آمد واین تیم را تشویق می کرد.
می توان تصور کرد چند نفری از این ساکنان شمال شهر لندن که ذهنشان بیشتر مشغول چنین موضوع بغرنجی شد، ناچار شدند روزهای مداوم با چنین تاملاتی درگیر شوند: چطور چنین مرد آرام و به ظاهر مودب و جنتلمنی می تواند چنان تروریست خونریز و قتالی باشد؟ چرا مردی اینقدر متمول و برخوردار می تواند دلمشغول چنان مسائل بنیادگرایانه دهشتناک و پیچیده ای باشد؟ این چطورچارچوب ذهنی است که یک فرد متعصب مذهبی را مجاب می کند به قتل ناگهانی هزاران انسان ، نه در یک میدان جنگ ، بلکه در یک روز کاملاً عادی پشت میز کار؟ بن لادن آخرین شیخ متمول بنیادگرای موافق ترور مردمان غیر نظامی است یا باز هم از خاورمیانه مردانی از این دست ظهور خواهند کرد؟
بعد: نه حالا که اوضاع دشوارتر به نظر می رسد، حتی نزدیک به بیست سال پیش که نهادهای بین المللی تازه داشتند دست اندرکار برپایی نخستین اجلاس زیست محیطی سران در ریودوژانیرو می شدند، بحث از این بود که بحران جهانی محیط زیست بازتابی است از به بن بست رسیدن عصر نفت. درست مثل آنچه که در نیمه قرن هیجدهم و در پایان عصر ذغال سنگ باعث دگرگونی های بنیادی در جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان شد. شاید برخی بحث های فانتزی و گمراه گننده باعث شد خاورمیانه روح اجلاس ریو و بعد ژوهانسبورگ وحتی بعد کیوتو را درنیابد. این پیام اما در کپنهاگ آنقدر آشکار است که بی گمان خوش خیال ترین آدم های خفته بر چاه های نفت را نیز بیدار خواهد کرد: روزگار دیگر شده است.
خبرگزاری ها برای مخاطبانی که چندان پیگیر اخبار محیط زیست نیستند مدام در انتهای هر خبر مربوط به اجلاس کپنهاگ این نکته را تکرار می کنند که این اجلاسی است برای کاهش گازهای گلخانه ای. اما شاید همه فهم تر و دقیق تر و تکان دهنده تر این باشد که بگویند: این اجلاسی است برای رهایی بشر از بلای نفت. عمده آنچه که تاثیر عامل انسانی در افزایش اثر گلخانه ای جو زمین نامیده می شود، به واقع مربوط می شود به مصرف گسترده سوخت های فسیلی . مهار این عامل میسر نمی شود مگر با توسعه مصرف سوخت های جایگزین و کاهش مصرف فرآورده های نفتی . کپنهاگ قطعاً فضای بعضاً آمیخته با فانتزی ریودوژانیرو و ژوهانسبورگ را نخواهد داشت. در کپنهاگ کمتر بحث از حق طوطی دم دراز اندونزیایی برای ادامه حیات یا دریغاهای ناشی از انقراض یک گونه خاص از ایگوانای مکزیکی خواهد بود. در اینجا احتمالاً کمتر مجال سخن به زیستبوم شناسان خواهد رسید. مهار سخن خشک و بی پیرایه در اختیار سیاستمداران و اقتصاددانان خواهد بود: مصرف نفت باید مهار شود. خیابانها باید از خودروهای بنزینی و گازوئیلی خالی و خالیتر شده و جای آنها را خودروهای برقی بگیرد. یا دست کم خودروهایی که راندمان سوخت سیار مطلوب تری داشته و حتی کمتر از نصف خودروهای کنونی سوخت مصرف کنند. نیروگاه های حرارتی به تدریج برچیده شده و انرژی خورشیدی و بادی روز به روز ارزانترو در دسترسترشود.
واین همه یعنی اینکه نه فقط چشم انداز اقتصادی، بلکه حتی جغرافیای سیاسی مناطقی از جهان ناچار به تغییر خواهد بود: خاورمیانه میداند این یعنی چه؟
دیگر: اوباما بر خلاف همتای سلفش که هزار بهانه می آورد تا در برابر پیمان کیوتو تمکین نکند، مشتاقانه و با آغوش باز به استقبال اجلاس کپنهاگ رفته است. با آنچه که او درباره راهبردش برای مقابله با تروریسم گفته بود، این اصلاً امری عجیب نیست . خلاصه آنکه اوباما و مشاورانش براین انگاره اند که تا وقتی مردمانی باشند بسیار متنعم اما عملاً بیکار، بی نیاز به تعامل با جهان پیرامون، بی نیاز به هیچ تکاپویی برای پر کردن شکم، و حتی بی نیاز به خروج از سپهر سیاسی و اجتماعی قرون وسطا، همیشه مستعد خواهند بود برای زایش افراطی ترین بنیادگرایی های قومی و مذهبی. چنین جوامعی هر روز یک تروریست جدید خواهند زایید. دولتها در چنین سرزمین هایی به واسطه در اختیار داشتن منابع تولید ثروت، نیازی به مردم ندارند، پس حتی نشانه کوچکی از مردمسالاری را بر نمی تابند، حتی ممکن است نیازمند به تظاهر به آن نیز نباشند. دولتها به خدایگانی مطلق العنان تبدیل می شوند که به تدریج غرق می شوند در مالیخولیایی فزاینده از وهم انگیزترین تاویلات مذهبی :لابد ما بر گزیده خداوندیم که اینگونه یله داده ایم بر خوان های رنگین ، و لابد دیگراني كه چون ما زندگی نمی کنند به دلیلی محروم مانده اند از عنایات خداوندی. لابد قدری از شکرانه این تنعم ، تلاش برای رهایی آن دیگران از عذابی است که خداوند کمابیش برآنها جاری کرده . چنین انگاره ای البته همیشه به نوع دوستی و معنویت گستری نمی انجامد. محتمل تر آن است که از دل آن ترورو خشونت بیرون بزند.
چهار عضو کابینه اوباما از سرشناس ترین سبزگراها و متخصصان انرژی های نو هستند. وزیر انرژی دولت او پروفسور " استیون چو" برنده جایزه نوبل فیزیک و مدافع سرسخت محیط زیست است. همچنین مغز متفکر انرژی های سبز در جهان یعنی خانم دکتر کارول براونز سمت دستیار و یکی از معاونت های اجرایی اوباما را به عهده دارد. به جز آن ، خانم دکتر لیزا جکسون سبزگرای افراطی و مشهور آمریکا نیز ریاست سازمان حفاظت محیط زیست این کشور را در کابینه اوباما به عهده گرفته است . حتی وزیر کشور اوباما نیز فعال مشهور زیست محیطی است .
بترديدي نيست كه اگر چه اولويت اوباما و جورج بوش در زمینه سیاست خارجی يكي بوده و مبارزه با تروريسم است اما هر کدام با دستیاران و ابزارهای متفاوتی به دنبال برآوردن این هدف است : پیرامون جورج بوش را ژنرالهای جنگ سالار پرکرده بودند و ابزار او تانک هایی بودند که دره به دره در افغانستان و صحرا به صحرا در عراق دنبال ترویست ها می گشتند . اما در کابینه اوباما سبزگراها و فیزیک دانان متخصص انرژی های نو جای ژنرالها را گرفته اند و ابزارهای او پره های توربین های بادی و صفحات آفتابگیر نیروگاه های خورشیدی هستند که قرار است راه رهایی از نفت ، تروریست های نفت فروش و البته .... و البته دلنگرانی های مربوط به افزایش اثر گلخانه ای زمین را به همگان نشان دهند.
همچنین : دیر زمانی تصور می شد خاورمیانه دلیلی برای نگرانی ندارد: رشد دو رقمی کشورهای میلیاردی چین و هندوستان افزایش نیاز به مصرف سوخت های فسیلی را اجتناب ناپذیر می کند و قیمت نفت مثل همه پنجاه سال گذشته در دهه های در پیش رو باز هم بالاتر و بالاتر خواهد رفت.
اما اجماع جهانی برای مقابله با تغییرات اقلیمی بر می تابد که چین و هند راه آمریکا و اروپای غربی را طی نکنند و البته دستاوردهای نو در زمینه توسعه انرژی های پاک نیز به همه کشورهای بی بهره از منابع نفتی کمک خواهد کرد چرخ های توسعه خود را با انرژِی هایی پاکتر، در دسترستر و حتی شاید ارزانتر از نفتی که از خاورمیانه می آید به پیش برانند.
سرانجام : آرسنال از سه سال پیش هایبوری را ترک گفته و به ورزشگاه جدیدی به نام امارات نقل مکان کرده است . ورزشگاه امارات در قلب لندن ، شاید یک شوخی بازمانده از آن طرفدار مشهور که کسی نمی داند هنوز زنده است یا نه . تردیدی نیست که اجلاس کپنهاگ فقط برای کاهش دردسر خرس های قطبی به واسطه ذوب شماری از کوه های یخی بر پا نشده است . غرب می خواهد مطمئن شود کسی جای دوردستی حتي هنگامي كه با آرامش خاطر لم داده است توي صندلی و فوتبال تماشا ميكند نقشه قتل عام کفار آن سوی آبها را نمي كشد.
کپنهاگ، آغاز پایان خاورمیانه است. همین و تمام.
دکتر ناصر کرمی