tag:blogger.com,1999:blog-4919582457687338772024-03-05T21:48:56.178-08:00فتح قابعكسهاي زيادي ميگيريم اما كدومشونو قاب ميكنيمmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.comBlogger69125tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-56615272879687118112010-10-09T07:41:00.000-07:002010-10-09T07:42:59.752-07:00انسان شناسی به مثابه مطالعه ی بوم شناسی انسانینکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت این است که فرهنگ "ساز و کار بوم شناختی" است. این انگاره به دو شکل وجود دارد. نخست آنکه بسیاری از انسان شناسان معتقدند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق انسان ها با محیط زیست خود وارد تعامل می شوند؛ این فرهنگ برای بقا امری ضروری است، زیرا بدون آن، انسانها قادر نخواهند بود تا از محیط خود هر آنچه را که برای سلامت فیزیکی و اجتماعی شان ضروری ست به دست آورند. البته چنین دیدگاهی به طور جهانی پذیرفته شده نیست. اما به هر روی این تفکر در اندیشه ی انسان شناسی بوده است. دوم آنکه برخی از انسان شناسان بر این باورند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق نه تنها انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بلکه با آن تطابق هم می یابند. تفاوت میان این دیدگاه ها در درجه ی قدرتی ست که محیط زیست در رشد جامعه ی انسانی اعمال می کند. در حالیکه مورد نخست با محیط زیست تنها به مثابه منبع بقای انسانی روبرو می شود، دومی با ایجاد شرایطی برای رشد جامعه ی انسانی، به آن شکل می بخشد. برخی از انسان شناسان، محیط زیست را به عنوان "نخستین حرکت دهنده" (prime mover) در تکامل فرهنگی بشری دانسته اند. هیچ یک از این انگاره ها نامتجانس با شیوه های گوناگون مفهوم سازی فرهنگ نیستند. یک فرهنگ ممکن است به مثابه شیوه ی کلی زندگی و یا روش تفکر پیرامون فهم از جهان،و یا به مثابه فرایندی که از آن طریق مردم با زیست محیطشان وارد تعامل شده و یا تطابق می یابند درک شود. انسان شناسی بوم شناختی (Ecological anthropology)، که تمرکز مشخص و اصلی آن بر ارتباط میان بشر و محیط زیست او استوار است، داستانی طولانی دارد که تا حدی موازی اما تا اندازه ای هم جدا از جریان نظری اصلی یاد شده است. نکته ی مهمی که باید به آن اشاره شود این است که، اگر فرهنگ به مثابه سازوکاری ست که از طریق آن انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بنابراین این انگاره به ذهن متبادر می شود که بررسی خود فرهنگ ( و فرهنگ ها)- در واقع کل انسان شناسی و فرهنگ- همان مطالعه ی بوم شناسی انسانی می باشد. این امر، تا اندازه ای توانش انسان شناسی را در رابطه با گفتمان محیط زیستی روشن تر می سازد. چراکه مسائل زیست محیطی، معمولا به صورت مسائل بوم شناختی یا شیوه ی اندرکنش سازواره ها با محیطشان تعریف می شوند. همچنین فعالیت های انسانی، مهمترین نماینده ی تغییرات زیست محیطی هستند. رشته ای که ادعای بررسی بوم شناسی انسانی را داشته باشد، باید در بررسی مسائل زیست محیطی نیز نقش محوری و مرکزی ایفا نماید.انسان شناسان به مثابه نظریه پردازان حفاظت از محیط زیستدومین شیوه ای که از آن طریق انسان شناسی با گفتمان محیط زیستی پیوند می خورد، تحلیل "حفاظت از محیط زیست" است. در بسیاری از جوامع حافظان محیط زیست(Environmentalists) مدافعان فرهنگ و تغییرات اجتماعی هستند. آنها از مردم می خواهند که در رابطه با محیط زیست شیوه های درک، ارزش ها و کاربری شان را تغییر دهند. البته موفقیت آنها به این بستگی دارد که تا چه میزان در قانع کردن دیگران از صحت تفسیرشان و اهمیت و ضرورت موضوع مورد بررسی شان موفق بوده اند. حفاظت از محیط زیست، نظریه پردازان خود را یافته و از دقت نظر آنها بهره مند است. این نظریه پردازان از رشته های علوم سیاسی، جامعه شناسی، یا زمینه هایی که در گفتمان زیست محیطی نقش فعالی دارند می باشند. تا همین اواخر به استثنای چندین مورد ، انسان شناسان درباره ی حفاظت از محیط زیست کم سخن گفته اند. به این نکته هم باید اشاره کوچکی داشت که وقتی یک انسان شناس چیزی را "فرهنگی" می داند این دقیقا مشخص نمی کند که منظور از آن یک چیز چیست. ما باید بفهمیم که خود فرهنگ در چه معنایی درک می شود.حفاظت از محیط زیست، هم پروژه ای ست که انسان شناسان می توانند به آن اضافه شوند و هم موضوعی ست که انسان شناسان می توانند آن را تحلیل کنند. برای این کار انسان شناسان نیازمند تعاریف هستند. اما همان طور که می دانیم علوم اجتماعی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص با سوء فهم های معنایی روبروست. بنابراین لازم است که ابتدا تعاریفی ارائه شود. تعاریف به خصوص در انسان شناسی با مشکل روبرو است. برای نمونه می توان به تلاش هایی که برای ارائه معنای واحدی از برخی از پدیده های فرهنگی مثل ازدواج یا مذهب انجام شد اشاره کرد. اما از سوی دیگر این نسبی گرایی فرهنگی موجب شده تا به مقایسه های میان فرهنگی با دیده ی تردید نگریسته شود. حفاظت از محیط زیستگسترش دورنمای انسان شناختی پیرامون حفاظت از محیط زیست و معرفی آن به منظور تحلیل به مثابه یک پدیده ی فرهنگی، نیازمند تغییر برخی از مفاهیم آن است. در کاربرد روزمره، واژه ی "حفاظت از محیط زیست" به دغدغه ی نگهداری از محیط زیست به ویژه از فعالیت های زیان بار بشر اطلاق می شود. " حفاظت از محیط زیست" ویژگی جامعه ای ست که کی میلتون نام جامعه ی صنعتی (Industrial)را بر آن می گذارد. از آن جایی که این بحث نسبتا جدید و پدیده ای رو به رشد است، تحلیل گران نام " جنبش اجتماعی" (social movement) بر آن می گذارند و به سبب اینکه " حفاظت از محیط زیست" تبدیل به جزئی مهم و متمایز در گفتمان سیاسی شده آن را یک ایدئولوژی هم می شمارند. طرفداران محیط زیست به طور دائم به برخی از جوامع غیر صنعتی به عنوان مدلی برای جامعه ی"پایدار" یا "نگهدار" اشاره می کند. بومیانی که بخش اعظم غذای خود را از جنگل فراهم می کنند، و شاخه های درخت ها را برای تهیه هیزم شان جدا می کنند؛ آنها کل درخت را برای مصارف صنعتی و تهیه ی الوارها بر زمین نمی اندازند و خلاصه آنکه فعالیت هایشان تاثیر اندکی بر اکوسیستم جنگل دارد. این بومیان در تقابل با سودجویانی قرار می گیرند که ناحیه ی وسیعی از جنگل ها را از درخت عریان کرده اند. گره ها و پیوندهای روحی-معنوی که بین بومیان و زمین در جوامع غیر صنعتی وجود دارد در تضاد با جوامع صنعتی ای قرار می گیرد که به زمین به چشم یک کالای تجاری می نگرند؛ اینکه چه چیزی از یک زمین می توان تولید کرد. چنین رویکردهایی موجب شده که حامیان محیط زیست، اقوام غیر صنعتی را در هماهنگی با طبیعت و فرایندهای صنعتی را در تقابل با طبیعت بدانند. نتیجه آنکه چنین برداشت می شود که صنعتی شدن علت اصلی مشکلات زیست محیطی ست. داسمان (Dasmann) دو گروه از افراد را از لحاظ رابطه ای که با محیط زیستشان برقرار می کنند تعریف می کند؛ مردم زیست جهان (biosphere people) و مردم زیست بوم(ecosystem people). مردم زیست جهان مواد مورد نیاز زندگی شان را نه از یک یا دو زیست بوم بلکه از سرتاسر جهان تامین می کنند. مثلا قهوه از کشورهای افریقا، ماشین از فرانسه، نفت از کشورهای عربی و غیره. اما مردم اکوسیستم برای تامین مایحتاج زندگی تنها به یک یا دو زیست بوم متکی هستند. مثلا جنگل یا دریا. بر اساس چنین تقسیم بندی ای، احساس مسئولیت در برابر محیط زیست نیز متفاوت می شود. بدیهی ست که افرادی که تنها بر یک زیست بوم مثلا جنگل های آمازون متکی هستند، مسئولیت بیشتری را برای حفظ آن نیز احساس می کند. چرا که زندگی خود، خانواده و جامعه ی محلی شان به این منابع وابسته است، حال آنکه چنین نیازی از جانب مردم زیست جهان احساس نمی شود. زیرا با از بین رفتن یکی از منابع، نقاط دیگری از جهان وجود دارد که ماده ی مورد نیاز را تولید کند. از این رو برخی از طرفداران محیط زیست بر این باورند که اگر نیاز افراد به زیست بوم خود بالا برود در نتیجه تلاش آنها برای حفظ آن نیز افزایش می یابد. بنابراین اگر اجتماعی غذای مورد نیاز خود را خود تامین کند در نتیجه کیفیت خاک و زمینش هم افزایش خواهد یافت. به عبارت دیگر هر چه بیشتر به منابع خود متکی باشد خود کفاتر نیز خواهد شد. نکته ی دیگری که در گفتمان زیست محیطی مورد توجه قرار می گیرد این است که تا چه اندازه این گفته که مردم کشورهای غیر صنعتی در هماهنگی با محیط زیست شان هستند درست است. آیا آنها واقعا از یک "خرد بومی ابتدائی" (primitive ecological wisdom) بهره مند هستند؟ به نظر می رسد تصویری که این اقوام از طبیعت دارند یک"اسطوره" باشد بنابراین نیازی به اثبات یا رد درستی آن نیست بلکه باید به مثابه یک باور (dogma) به آن نگاه کرد. اما می توان نقش این اسطوره را در گفتمان زیست محیطی بررسی کرد. طرفداران محیط زیست علاقه ای به بررسی ارتباط میان اساطیر و محیط زیست ندارند حال آنکه این موضوع دقیقا موضوع انسان شناسانی ست. انسان شناسان به این موضوع کاری ندارند که این اسطوره حقیقت دارد یا نه.آنها تنها باید این اسطوره ی " هماهنگی مردم جوامع غیر صنعتی با محیط زیست" را بررسی کنند. از سوی دیگر چگونگی اسطوره ی طبیعت در اذهان مردم، در رویارویی شان با محیط زیست نقش تایین کننده ای دارد؛ اینکه طبیعت شکننده و نیازمند حمایت انسان ها است یا اینکه طبیعت محکم و بی نیاز از مراقبت انسان هاست، هریک رویکرد متفاوتی را در مواجه با طبیعت پیش روی بشر قرار می دهد.<br />منبع:ENVIRONMENTALISM AND CULTURAL THEORY, Exploring the role of anthropology in<br /> environmental discourse, Kay Milton, First published 1996 by Routledgemahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-49979273571188580892010-08-23T10:29:00.000-07:002010-08-23T10:31:01.000-07:00<div dir="rtl" align="right">ابتدا: در هفته گذشته بزرگترین و مهمترین چالش منعکس شده در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و اغلب روزنامه های کثیر الانتشار کشور ماجرای آن گاوهای مستقر در اطراف کمپ تیم ملی در اتریش بوده است.چالش موضوع این بوده که آیا با توجه به حضور تعدادی گاو، صد متر آن طرفتر از محل تمرین تیم ملی فوتبال، به ساحت و حیثیت و کیان و اعتبار بین المللی ایران توهین شده است؟ و آیا با توجه به انتشار عکسی از دو بازیکن تیم ملی که برهنه از بالکن اتاق خود به بیرون خیره بودند، این نشان نمی دهد که کولر کمپ مذکور درست کار نمی کرده و دلاور مردان فوتبال ایران شاید به همین خاطر قدری متحمل زحمت شده باشند؟! موضوع ظاهراً آنقدر تاسف بار و نگران کننده بوده که هنوز ازاین شبکه به آن شبکه و از این کانال به آن کانال رسانه ملی را که نگاه میکنید، کارشناسان محترمی را می بینید که با ظاهری جدی مشغول بحث و بررسی درباره آن هستند. در دو هفته گذشته، موافقان دولت و سازمان تربیت بدنی با حضور گسترده در برنامه های ورزشی گوناگون صدا و سیما تلاش کرده اند ثابت کنند حضور گاوها در نزدیکی کمپ تیم ملی نشان دهنده نامناسب بودن شرایط عمومی این کمپ نیست و اصولاً گاوهای اروپایی فقط در مناطق خوش آب و هوا و پر آب و علف اتراق می کنند( بدون هیچ اغراقی، این دقیقاً مضمون مصاحبه سه نفر از مقامات بلند پایه سازمان تربیت بدنی با سه برنامه متفاوت و پر بیننده تلویزیون بوده است).<br />وقتی که چنین نگرانی بزرگی وجود دارد، البته طبیعی است که انتشار اخباری درباره وقوع موج دوم مهاجرت از ایران چندان توجهی بر نیانگیزد.<br />بعد: بدون تردید بزرگترین موج مهاجرت در تاریخ معاصر ایران، در حد فاصل سالهای 1357تا1367رخ داد. آمارهای غیر رسمی حکایت از مهاجرت حدود چهار میلیون ایرانی طی دهه مذکور به خارج از کشور دارند. ماجرا البته در نهایت پیچیده تر و پر مسئله تر از یک موج مهاجرت سیاسی شد. چون به جای چهار میلیون ایرانی که زادبوم خود را ترک کردند، قریب به همین جمعیت پناهنده از افغانستان و عراق وارد کشور شدند. موضوع به یک استحاله منفی و عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تعبیر شد, از آن جهت که آن چهار میلیون نفر غالباً در شمار نخبگان علمی و اقتصادی کشور بودند و در بعضی حوزه های فرهنگی تقریباً عمده چهره های شناخته شده را در بر می گرفتند، درحالی که چهار میلیون نفری که از افغانستان و عراق جایگزین آنها شدند( با احترام به این دو کشور دوست و همسایه ) کلاً سطح اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متفاوتی داشتند. تصور کنید برزیل هم اکنون اجازه تغییر تابعیت نه فقط به بازیکنان تیم ملی فوتبال ،بلکه به همه پنج هزار فوتبالیست حرفه ای لیگ داخلی خود و شاغلان در لیگ های اروپایی را داده وبه جای آن پنج هزار بازیکن آماتور از افغانستان و عراق و... را تحت تابعیت درآورد.<br />دیگر: آمار رسمی و مستند گمرک جمهوری اسلامی ایران می گوید که طی پنج سال گذشته خروج از ایران دست کم 138 درصد افزایش یافته است. البته این 138 درصد حاصل تقسیم کل آمار بر یک دوره پنج ساله است و اگر بخواهیم روند آماری را بر مبنای یک سال اخیر تنظیم کنیم، موضوع بسیار نگران کننده تر می شود، چون همین آمار نشان می دهد که شمار مسافران خروجی از ایران در سال 88 بیش از دو نیم برابر سال 84 بوده و از دو میلیون و 906هزار و 418نفر به 6 میلیون و 913 هزار و 477 نفر رسیده است. ممکن است گفته شود عمده این افراد مسافرند و بر می گردند، قطعاً همین طور است ، اما شمار نخبگان مهاجر هم در جمع این تعداد، بسیار قابل توجه است. علیرضا سلیمی نماینده مجلس شورای اسلامی در مصاحبه با ایلنا گفته است که طی یک سال گذشته به طور متوسط هر روز 3 دانش آموخته دوره دکترا و 5 دانش آموخته کارشناسی ارشد به خارج از کشور مهاجرت می کنند. همچنین بنا به گزارش صندوق بین المللی پول هم اکنون روند خروج نخبگان از کشور به سالانه 180 هزار نفر رسیده که این موضوع سالانه 50 میلیارد دلار به کشور خسارت وارد می کند. بله، آمار آنقدر گسترده و فزاینده هست که بتوان از آن به عنوان موج دوم استحاله معکوس در تاریخ معاصر ایران یاد کرد.<br />سر انجام: می گوید تمام تصمیمات نهایی ما در منطقه ای از مغز گرفته می شود که هرگز به گذشته سرک نمی کشد. زمینه های بروز و آثار و عواقب هر کدام از دو موج بزرگ مهاجرت در تاریخ معاصر ایران البته در برخی وجوه شاید مشابه و شاید هم در مواردی اجتناب ناپذیر باشد. اما عواقب این دو قطعاً متفاوت است . می توان گفت موج اول عمدتاً قشر اثر گذار بر حوزه اقتصاد و فرهنگ را دربرمی گرفت و این موج عمدتاً حوزه دانش و تکنولوژی را شامل می شود. شاید با درآمد نفت بشود بر زخم ناشی از خروج سرمایه گذاران و بازیگردانان حوزه اقتصاد هرچند موقت مرهم گذاشت، شاید بشود چند سالی بر رکود حوزه فرهنگ چشم فرو بست، اما خامدستانه است اگر گمان کنیم که یک دهه پس از آغاز قرن بیست و یکم کشوری می تواند فارغ البال و آسوده خاطر زمینه ساز خروج دانش آموختگان و فن گرایان و نخبگان علمی خود باشد، و چشم امید داشته باشد به آینده. کاش می شد دندان روی جگر گذاشت و همه این واقعیات را نادیده گرفت و همچون برنامه سازان رسانه ملی گمان کرد که اکنون هیچ مشکلی بزرگتر از اتراق تعدادی گاو در جوار کمپ تیم ملی فوتبال وجود ندارد.</div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-43264374210728302672010-07-12T05:43:00.001-07:002010-07-12T05:47:22.039-07:00نمی دونم نمی دونم نمیدونمmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-37091726083467299332010-06-03T21:10:00.000-07:002010-06-03T21:21:51.945-07:00خوب امتحانا شروع شد میلاد آزاد شد مدرسه داره تموم میشه هوا گرم بود گرم تر خواهد شد ما هم سرمون شلوغ شدهmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-18729884990463869252010-03-31T04:54:00.001-07:002010-03-31T05:00:34.186-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl5RfqSckitEvKUtlO6C5G7KQjmHLor4kbDvFLGOH_A5N73Cn8e52wCF67rDAZzbHUgd8BKwdwjN63jA9OTbL12fKAT1O0Ce4AtspZZjR_-qwQVKmJdqLn-i-lH_6rtCbd1RaXK_oG-ZI/s1600/darkoob.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5454766359810935474" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl5RfqSckitEvKUtlO6C5G7KQjmHLor4kbDvFLGOH_A5N73Cn8e52wCF67rDAZzbHUgd8BKwdwjN63jA9OTbL12fKAT1O0Ce4AtspZZjR_-qwQVKmJdqLn-i-lH_6rtCbd1RaXK_oG-ZI/s400/darkoob.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-1218614385308828002010-03-18T21:13:00.000-07:002010-03-18T21:15:22.186-07:00دلفین ها و آدمها<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhTocqUYUtkNdww9pKJqxARFk25ZMjWVMCzMobZxMAVSe5qHnRdn2mupM9qOndV7tr1ZSCxMrA5xT6ycn3jaSZWUt-714o25mVy_lf2p1K7gYK5HZ7aL2vFeuYebAEx5nL1yJ3pP_IxoLw/s1600-h/dolfinha.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5450193619115617490" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhTocqUYUtkNdww9pKJqxARFk25ZMjWVMCzMobZxMAVSe5qHnRdn2mupM9qOndV7tr1ZSCxMrA5xT6ycn3jaSZWUt-714o25mVy_lf2p1K7gYK5HZ7aL2vFeuYebAEx5nL1yJ3pP_IxoLw/s400/dolfinha.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-82952162336324941662010-03-03T20:50:00.000-08:002010-03-03T20:53:03.285-08:00<div dir="rtl" align="right">در زندگي بعدي من مي­خواهم در جهت معکوس زندگي کنم.<br /><br />با مردن شروع مي­کني و مي­بيني که همه چيز خيلي عجيب است.<br /><br />سپس بيدار مي­شوي و مي­بيني که در خانه سالمندان هستي! و هر روز که مي­گذرد حالت بهتر مي­شود.<br /><br />بعد از مدتي چون خيلي سالم و سرحال مي­شوي از آنجا اخراجت مي­کنند! بعد از آن مي­روي و حقوق بازنشستگي­ات را مي­گيري. وقتي کارت را شروع ميکني در همان روز اول يک ساعت مچي طلا مي­گيري و يک ميهماني برايت ترتيب داده مي­شود (ميهماني اي که موقع بازنشستگي براي شما مي­گيرند و به شما پاداش يا هديه مي­دهند).<br /><br />40 سال آزگار کار مي­کني تا جوان شوي و از بازنشستگي­ات!! لذت ببري.<br /><br />سپس حال مي­کني و الکل مي­نوشي و تعداد زيادي دوست دختر خواهي داشت. کمي بعد بايد خودت را براي دبيرستان آماده کني.<br /><br />سپس دبستان و بعد از آن تبديل به يک بچه مي­شوي و بازي مي­کني. هيچ مسووليتي نداري. سپس نوزاد مي­شوي و آنگاه به دنيا مي­آيي. در اين مرحله 9 ماه را بايد به حالت معلق در يک آب گرم مجلل صفا مي­کني که داراي حرارت مرکزي است و سرويس اتاق هم هميشه مهيا است، و فضا هه هر روز بزرگتر مي­شود، وااااي!<br /><br />و در پايان شما با يک ارضاء به پايان مي­رسيد.<br />مي­ بينيد که حق با بنده است.</div><div dir="rtl" align="right">وودی آلن</div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-63892447977926260432010-02-26T08:11:00.000-08:002010-02-26T08:15:50.182-08:00دکتر ناصر کرمی :<br />1<br />-آدمی شده است رئیس پژوهشکده فرهنگستان هنر ایران. چه طمطراقی!چه عنوانی! این آدم اولین بار اسم احمد محمود و پرویز یاحقی را توی روزنامه همشهری از دهان ما شنید! ماجرایش مفصل است. بعداً جایی می نویسمش. مدتی دبیر گروه ادب و هنر روزنامه شده بود. یک بار در جریان مجادله ای به او گفتم: شما در تاریخ مطبوعات جهان یک استثناء هستید. آنقدر آدم با اعتماد به نفسی بود که گل از گلش شکفت و خواست که در این باره بیشتر توضیح بدهم. به او گفتم: شما اولین دبیر گروه ادب و هنر در تاریخ مطبوعات جهان هستید که هرگز حتی یک رمان نخوانده، هرگز به یک کنسرت موسیقی نرفته، هرگز به تئاترنرفته، هرگز به یک نمایشگاه نقاشی نرفته و احتمالاً هرگز هم به سینما نرفته!<br />2- شش جا را به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام کرده اند، اما به قول درویش به این شرط که درآن هیچ فعالیت مخرب محیط زیست ممنوع نباشد!<br />3- یک مدیر بلند مرتبه سازمان جنگلها و مراتع می گوید اوضاع به گونه ای است که قاچاق چوب در کشور خشکی مثل ایران به صرفه تر از واردات یا زراعت آن است. چون دولت به زراعت چوب کمک نمی کند و تعرفه سنگین باعث می شود هزینه ریسک قاچاق چوب از جنگل های روبه نابودی شمال کمتر از هزینه واردات آن باشد.<br />4- تونل ساخته اند به این درازی و پهنی، که انتهای آن می رسد به یک خیابان تقریباً مسدود.<br />5- خبرنگاري در شهرستان از یک مدیر سازمان محیط زیست پرسیده در حالی که به گفته خودتان در ایران پانصدهزار شکارچی دارای مجوز و دو برابر این تعداد شکارچی غیر قانونی هست (در ایران احتمالاً تعداد شکارچیان از تعداد جمعیت وحوش بیشتر است) چرا شکار را مدتی متوقف نمی کنید؟ وی پاسخ داده: چون تجربه نشان داده شکارچی ها اگر با محدودیت روبرو شوند، عصبانی شده و بیشتر شکار می کنند. این تحلیل کاملاً کارشناسی، عصاره سالها تحقیق و بررسی در زیستگاههای ایران است.<br />6- چون از بلندگوی هواپیمای خارجی به جای خلیج فارس گفته شده خلیج عربی، مهماندار را عملاً با اردنگی از کشور بیرون انداخته اند. چون مهماندار یونانی بوده در جای دیگری آدم دیگری مانع عرضه محصولات یونانی توی یک فروشگاه شده است. اگر یونان همسایه ما بود احتمالاً به این کشور جمله زمینی می شد. سالانه معادل حجم سه جزیره مورد مناقشه ایران خلیج فارس از خاک رویی و حاصلخیز کشور فرسایش یافته و به داخل این پهناب می ریزد. اینکه کشور ما در حال تبدیل به فرسوده ترین سرزمین دنیاســـت، مهم نیست، مهم این اســــــــت که آنجا كه این خاک به آن می ریزد، از سوی ساکنان نیمه جنوبی آن چه نامیده می شود.<br />7- در سال جهانی تنوع زیستی، هیچ کس به این فکر نمی کند که چرا در دو دهه جمعیت حیات وحش ایران نود درصد کاهش یافته است.<br />8- این فهرست را می شود تا بی نهایت ادامه داد، به شرط اینکه سر و کارتان بیفتدبا هر اداره و دفتر و دستکی از آموزش و پرورش بگیر تا دانشگاه، از ثبت احوال بگیر تا وزارت اقتصاد، از سازمان ورزش بگیر تا وزارت صنایع و معادن و ...<br />9- به راستی شعور یک کرم کدو به چه دردش می خورد، وقتی که اصلاً احتیاجی به استفاده از آن ندارد؟mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-63069245021377465942010-02-18T20:51:00.000-08:002010-02-18T20:53:19.630-08:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh6v1BzNgbvmFL3QZ2GHPYo6O10eQAKxFZamsy3a_kZQdghiqHAPYr3rqVbOD3aSnnyyEVjNDne0YZwLZLZ4xYy-tEe9OjSb1qJD3mtUWJfZXzTt8Hbd7K0piAxcsWarQGRKfXNbixnmXU/s1600-h/IMG_9602.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5439813023381219554" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh6v1BzNgbvmFL3QZ2GHPYo6O10eQAKxFZamsy3a_kZQdghiqHAPYr3rqVbOD3aSnnyyEVjNDne0YZwLZLZ4xYy-tEe9OjSb1qJD3mtUWJfZXzTt8Hbd7K0piAxcsWarQGRKfXNbixnmXU/s400/IMG_9602.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-43647505607308756062010-02-18T20:43:00.000-08:002010-02-18T20:47:28.531-08:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjyQQN2vxwNlJP0m-eu9IAKFYcpTgvMvkHWQAy48U6GLFbW_4j3AruGqfyyHTnF7meWmGBdkK83FFks7J8lf7J8B-s62z44pz2kybELoBQWnRmnaV1_PqXv6HtpCDht1q_2IVeYRK4LGyA/s1600-h/IMG_9758.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5439811536192338594" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjyQQN2vxwNlJP0m-eu9IAKFYcpTgvMvkHWQAy48U6GLFbW_4j3AruGqfyyHTnF7meWmGBdkK83FFks7J8lf7J8B-s62z44pz2kybELoBQWnRmnaV1_PqXv6HtpCDht1q_2IVeYRK4LGyA/s400/IMG_9758.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-50499268555257990712010-02-05T10:29:00.000-08:002010-02-05T10:42:58.352-08:00باید یه کم از محیط زیست بنویسم اما مطلب خاصی نیست همش مثل قبل آیش 5 ساله ی محیط زیست و خرابی همیشگی اونmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-88428538142715215042010-01-21T04:46:00.000-08:002010-01-21T04:54:14.954-08:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg_TiZMNUezXThsB6vhvjg4CZm_VDP2mhJNJWZukAgGEGYhdTshBVb7oxxiu7PtO_fKh1QWhdrFQsTqLxzXEemQj080DT9jfFEwOKXkJqBufCRlsfgwxqwB0fF6hmMxLY-pHDhsvErAo_A/s1600-h/IMG_5008.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5429175548613361938" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 267px; CURSOR: hand; HEIGHT: 400px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg_TiZMNUezXThsB6vhvjg4CZm_VDP2mhJNJWZukAgGEGYhdTshBVb7oxxiu7PtO_fKh1QWhdrFQsTqLxzXEemQj080DT9jfFEwOKXkJqBufCRlsfgwxqwB0fF6hmMxLY-pHDhsvErAo_A/s400/IMG_5008.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-57238259856354787062010-01-18T08:56:00.000-08:002010-01-18T09:03:10.364-08:00اه از این امتاحانا خسته شد م یه مورچه هم حتی منو میبره به یه دنیای دیگه دنیای شیرین زندگی وطبیعتmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-51248705145838085292009-12-24T06:17:00.000-08:002009-12-24T06:25:27.593-08:00<div align="right">در اين جا چار زندان استبه هر زندان دو چندان نقبدر هر نقب چندين حجرهدر هر حجره چندين مرد در زنجيراز زنجيريان يك تن<br />زنش را در تب تاريك بهتاني<br />به ضرب دشنه اي كشته است</div><div align="right">از اين مردان يكي<br />در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن<br />به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است</div><div align="right">از اينان چند كس در خلوت يك روز باران ريز سر راه ربا خواري نشستند</div><div align="right">كساني در سكوت كوچه از ديوار كوتاهي به روي بام جسته اند</div><div align="right">كساني نيمه شب در گورهاي تازه دندان طلاي مردگان را بشكستند......<br />من اما ،هيچ كس را در شبي تاريك و طوفاني نكشتم</div><div align="right">من اما ،راه بر مرد رباخواري نبستم</div><div align="right">من اما ،نيمه هاي شب ز بامي بر سر بامي نجسته ام</div><div align="right">در اينجا چار زندان است</div><div align="right">به هر زندان دو چندان نقب</div><div align="right">در هر نقب چندين حجره</div><div align="right">در هر حجره چندين مرد در زنجير<br />در اين زنجيريان هستند مرداني كه مردار زنان را دوست ميدارند</div><div align="right">در اين زنجيريان هستند مرداني كه در رويايشان هر شب زني در وحشت مرگ از جگر برميكشد فرياد</div><div align="right">من اما در زنان چيزي نميابم</div><div align="right"> گر آن همزاد را روزي نيابم ناگهان خاموش</div><div align="right">من اما در دل كهسار روياهاي خود</div><div align="right"> جز انعكاس سرد آهنگ صبور اين علفهاي بيابانيكه ميرويند وميپوسند ومي خشكند و مي ريزند </div><div align="right">با چيزي ندارم گوش<br />مرا گر خود نبود اين بند</div><div align="right">شايد بامدادي همچو يادي دور و لغزان مي گذشتم</div><div align="right">از تراز خاك سرد پست<br />جرم اين است<br />جرم اين است</div><div align="right">شاملو</div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-2782862780246177272009-12-12T07:16:00.000-08:002009-12-12T07:19:17.282-08:00<div dir="rtl" align="right"><a href="http://naserkarami.blogfa.com/post-370.aspx">کپنهاگ؛ آغاز پایان خاورمیانه </a><br />ابتدا: چند هفته ای بعد از انفجارهای یازده سپتامبر، وقتی که برای نخستین بار تصویر مردی عرب با چشم های درشت و به شکل غافلگیر کننده ای زنانه و مهربان، به عنوان آمر و عامل اصلی این انفجارها منتشر شد، بیشتر از همه طرفداران تیم فوتبال آرسنال تعجب کردند. تصویری که آنها از اسامه بن لادن در ذهن داشتند یک شاهزاده آرام و مودب عرب بود که وفادارانه برای همه بازی های آرسنال به ورزشگاه هایــــــبوری می آمد واین تیم را تشویق می کرد.<br />می توان تصور کرد چند نفری از این ساکنان شمال شهر لندن که ذهنشان بیشتر مشغول چنین موضوع بغرنجی شد، ناچار شدند روزهای مداوم با چنین تاملاتی درگیر شوند: چطور چنین مرد آرام و به ظاهر مودب و جنتلمنی می تواند چنان تروریست خونریز و قتالی باشد؟ چرا مردی اینقدر متمول و برخوردار می تواند دلمشغول چنان مسائل بنیادگرایانه دهشتناک و پیچیده ای باشد؟ این چطورچارچوب ذهنی است که یک فرد متعصب مذهبی را مجاب می کند به قتل ناگهانی هزاران انسان ، نه در یک میدان جنگ ، بلکه در یک روز کاملاً عادی پشت میز کار؟ بن لادن آخرین شیخ متمول بنیادگرای موافق ترور مردمان غیر نظامی است یا باز هم از خاورمیانه مردانی از این دست ظهور خواهند کرد؟<br />بعد: نه حالا که اوضاع دشوارتر به نظر می رسد، حتی نزدیک به بیست سال پیش که نهادهای بین المللی تازه داشتند دست اندرکار برپایی نخستین اجلاس زیست محیطی سران در ریودوژانیرو می شدند، بحث از این بود که بحران جهانی محیط زیست بازتابی است از به بن بست رسیدن عصر نفت. درست مثل آنچه که در نیمه قرن هیجدهم و در پایان عصر ذغال سنگ باعث دگرگونی های بنیادی در جغرافیای سیاسی و اقتصادی جهان شد. شاید برخی بحث های فانتزی و گمراه گننده باعث شد خاورمیانه روح اجلاس ریو و بعد ژوهانسبورگ وحتی بعد کیوتو را درنیابد. این پیام اما در کپنهاگ آنقدر آشکار است که بی گمان خوش خیال ترین آدم های خفته بر چاه های نفت را نیز بیدار خواهد کرد: روزگار دیگر شده است.<br />خبرگزاری ها برای مخاطبانی که چندان پیگیر اخبار محیط زیست نیستند مدام در انتهای هر خبر مربوط به اجلاس کپنهاگ این نکته را تکرار می کنند که این اجلاسی است برای کاهش گازهای گلخانه ای. اما شاید همه فهم تر و دقیق تر و تکان دهنده تر این باشد که بگویند: این اجلاسی است برای رهایی بشر از بلای نفت. عمده آنچه که تاثیر عامل انسانی در افزایش اثر گلخانه ای جو زمین نامیده می شود، به واقع مربوط می شود به مصرف گسترده سوخت های فسیلی . مهار این عامل میسر نمی شود مگر با توسعه مصرف سوخت های جایگزین و کاهش مصرف فرآورده های نفتی . کپنهاگ قطعاً فضای بعضاً آمیخته با فانتزی ریودوژانیرو و ژوهانسبورگ را نخواهد داشت. در کپنهاگ کمتر بحث از حق طوطی دم دراز اندونزیایی برای ادامه حیات یا دریغاهای ناشی از انقراض یک گونه خاص از ایگوانای مکزیکی خواهد بود. در اینجا احتمالاً کمتر مجال سخن به زیستبوم شناسان خواهد رسید. مهار سخن خشک و بی پیرایه در اختیار سیاستمداران و اقتصاددانان خواهد بود: مصرف نفت باید مهار شود. خیابانها باید از خودروهای بنزینی و گازوئیلی خالی و خالیتر شده و جای آنها را خودروهای برقی بگیرد. یا دست کم خودروهایی که راندمان سوخت سیار مطلوب تری داشته و حتی کمتر از نصف خودروهای کنونی سوخت مصرف کنند. نیروگاه های حرارتی به تدریج برچیده شده و انرژی خورشیدی و بادی روز به روز ارزانترو در دسترسترشود.<br />واین همه یعنی اینکه نه فقط چشم انداز اقتصادی، بلکه حتی جغرافیای سیاسی مناطقی از جهان ناچار به تغییر خواهد بود: خاورمیانه میداند این یعنی چه؟<br />دیگر: اوباما بر خلاف همتای سلفش که هزار بهانه می آورد تا در برابر پیمان کیوتو تمکین نکند، مشتاقانه و با آغوش باز به استقبال اجلاس کپنهاگ رفته است. با آنچه که او درباره راهبردش برای مقابله با تروریسم گفته بود، این اصلاً امری عجیب نیست . خلاصه آنکه اوباما و مشاورانش براین انگاره اند که تا وقتی مردمانی باشند بسیار متنعم اما عملاً بیکار، بی نیاز به تعامل با جهان پیرامون، بی نیاز به هیچ تکاپویی برای پر کردن شکم، و حتی بی نیاز به خروج از سپهر سیاسی و اجتماعی قرون وسطا، همیشه مستعد خواهند بود برای زایش افراطی ترین بنیادگرایی های قومی و مذهبی. چنین جوامعی هر روز یک تروریست جدید خواهند زایید. دولتها در چنین سرزمین هایی به واسطه در اختیار داشتن منابع تولید ثروت، نیازی به مردم ندارند، پس حتی نشانه کوچکی از مردمسالاری را بر نمی تابند، حتی ممکن است نیازمند به تظاهر به آن نیز نباشند. دولتها به خدایگانی مطلق العنان تبدیل می شوند که به تدریج غرق می شوند در مالیخولیایی فزاینده از وهم انگیزترین تاویلات مذهبی :لابد ما بر گزیده خداوندیم که اینگونه یله داده ایم بر خوان های رنگین ، و لابد دیگراني كه چون ما زندگی نمی کنند به دلیلی محروم مانده اند از عنایات خداوندی. لابد قدری از شکرانه این تنعم ، تلاش برای رهایی آن دیگران از عذابی است که خداوند کمابیش برآنها جاری کرده . چنین انگاره ای البته همیشه به نوع دوستی و معنویت گستری نمی انجامد. محتمل تر آن است که از دل آن ترورو خشونت بیرون بزند.<br />چهار عضو کابینه اوباما از سرشناس ترین سبزگراها و متخصصان انرژی های نو هستند. وزیر انرژی دولت او پروفسور " استیون چو" برنده جایزه نوبل فیزیک و مدافع سرسخت محیط زیست است. همچنین مغز متفکر انرژی های سبز در جهان یعنی خانم دکتر کارول براونز سمت دستیار و یکی از معاونت های اجرایی اوباما را به عهده دارد. به جز آن ، خانم دکتر لیزا جکسون سبزگرای افراطی و مشهور آمریکا نیز ریاست سازمان حفاظت محیط زیست این کشور را در کابینه اوباما به عهده گرفته است . حتی وزیر کشور اوباما نیز فعال مشهور زیست محیطی است .<br />بترديدي نيست كه اگر چه اولويت اوباما و جورج بوش در زمینه سیاست خارجی يكي بوده و مبارزه با تروريسم است اما هر کدام با دستیاران و ابزارهای متفاوتی به دنبال برآوردن این هدف است : پیرامون جورج بوش را ژنرالهای جنگ سالار پرکرده بودند و ابزار او تانک هایی بودند که دره به دره در افغانستان و صحرا به صحرا در عراق دنبال ترویست ها می گشتند . اما در کابینه اوباما سبزگراها و فیزیک دانان متخصص انرژی های نو جای ژنرالها را گرفته اند و ابزارهای او پره های توربین های بادی و صفحات آفتابگیر نیروگاه های خورشیدی هستند که قرار است راه رهایی از نفت ، تروریست های نفت فروش و البته .... و البته دلنگرانی های مربوط به افزایش اثر گلخانه ای زمین را به همگان نشان دهند.<br />همچنین : دیر زمانی تصور می شد خاورمیانه دلیلی برای نگرانی ندارد: رشد دو رقمی کشورهای میلیاردی چین و هندوستان افزایش نیاز به مصرف سوخت های فسیلی را اجتناب ناپذیر می کند و قیمت نفت مثل همه پنجاه سال گذشته در دهه های در پیش رو باز هم بالاتر و بالاتر خواهد رفت.<br />اما اجماع جهانی برای مقابله با تغییرات اقلیمی بر می تابد که چین و هند راه آمریکا و اروپای غربی را طی نکنند و البته دستاوردهای نو در زمینه توسعه انرژی های پاک نیز به همه کشورهای بی بهره از منابع نفتی کمک خواهد کرد چرخ های توسعه خود را با انرژِی هایی پاکتر، در دسترستر و حتی شاید ارزانتر از نفتی که از خاورمیانه می آید به پیش برانند.<br />سرانجام : آرسنال از سه سال پیش هایبوری را ترک گفته و به ورزشگاه جدیدی به نام امارات نقل مکان کرده است . ورزشگاه امارات در قلب لندن ، شاید یک شوخی بازمانده از آن طرفدار مشهور که کسی نمی داند هنوز زنده است یا نه . تردیدی نیست که اجلاس کپنهاگ فقط برای کاهش دردسر خرس های قطبی به واسطه ذوب شماری از کوه های یخی بر پا نشده است . غرب می خواهد مطمئن شود کسی جای دوردستی حتي هنگامي كه با آرامش خاطر لم داده است توي صندلی و فوتبال تماشا ميكند نقشه قتل عام کفار آن سوی آبها را نمي كشد.<br />کپنهاگ، آغاز پایان خاورمیانه است. همین و تمام.<br />دکتر ناصر کرمی</div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-37231988896984779962009-10-08T05:44:00.000-07:002009-10-08T05:49:09.905-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhL9GagpQkZS0KgDWr7R8Cq2NeoWOcDXtBEgW9Or0x4dHDEl2I3Hqm91TRRjUueK7SZflksednaWx-eBwpXhk7HAS6e7gaVqBuYIp3_6Lf8qhqfJQ1LENc2S0O8lN9tu_F5Nfce8vxmL5s/s1600-h/IMG_7326.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5390210010457402114" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhL9GagpQkZS0KgDWr7R8Cq2NeoWOcDXtBEgW9Or0x4dHDEl2I3Hqm91TRRjUueK7SZflksednaWx-eBwpXhk7HAS6e7gaVqBuYIp3_6Lf8qhqfJQ1LENc2S0O8lN9tu_F5Nfce8vxmL5s/s400/IMG_7326.jpg" border="0" /></a><br /><div></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-47410859571179335902009-09-02T20:12:00.000-07:002009-09-02T20:17:04.952-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1t9B7kG-xeh6u705cfr0BfdIbU1gv0FZD9BHLHZ8cNTPPdUuEYS-E-aU0faOB9dJNh3ZTlpft0mzFkgUvCbMyirBiXTFX4JHsMI5_wNX66DpzMbt4EW1x8ZjWhHeHFyUBwlk23aQRqwY/s1600-h/IMG_8486.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5377074752880454626" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1t9B7kG-xeh6u705cfr0BfdIbU1gv0FZD9BHLHZ8cNTPPdUuEYS-E-aU0faOB9dJNh3ZTlpft0mzFkgUvCbMyirBiXTFX4JHsMI5_wNX66DpzMbt4EW1x8ZjWhHeHFyUBwlk23aQRqwY/s400/IMG_8486.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-24306184739909376862009-08-09T08:10:00.000-07:002009-08-09T08:15:00.668-07:00من فکر می کن<br />مهرگز نبوده قلب من<br />این گونه گرم و سرخ<br />:احساس می کنم<br />در بدترین دقایق این شام مرگزای<br />چندین هزار چشمه خورشیددر دلم<br />می جوشد از یقین<br />؛احساس می کنم<br />در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس<br />چندین هزار جنگل شادابناگهان<br />می روید از زمین.***<br />آه ای یقین گمشده،<br /> ای ماهی گریز<br />در برکه های اینه لغزیده تو به تو<br />!من آبگیر صافیم، اینک!<br /> به سحر عشق؛از برکه های اینه راهی به من بجو!<br />***من فکر می کنم<br />هرگز نبودهدست مناین سان بزرگ و شاد:<br />احساس می کنم<br />در چشم من به آبشر اشک سرخگون<br />خورشید بی غروب سرودی کشد نفس<br />؛احساس می کنم<br />در هر رگم به تپش قلب من<br />کنون<br />بیدار باش قافله ئی می زند جرس.*<br />**آمد شبی برهنه ام از درچو روح آب<br />در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه<br />گیسوی خیس او خزه بو<br />، چون خزه به هم<br />.من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:<br />(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-56116080569281408542009-07-26T10:27:00.000-07:002009-07-26T10:28:42.945-07:00وقتی مهندسها تایتانیک رو می ساختن<br /> طبق فورمول ها و روابط ریاضیشون فکر میکردن که این کشتی غرق نمیشه<br /> ویا وقتی داشتن چرنوبیل رو میساختن<br /> یا شاتل چالنجر رو<br /> اما تاریخ نشون داد همه ی اونها اشتباه میکردن<br /> چون هیچ فورمولی برای خطا های انسانی ندیدن<br /> ما هم فقط میتونیم بمونیم و خوشبینانه فکر کنیم اشتباهی در کار نیست <br />اما این چقدر اشتباهه ؟ <br />من میگم خیلیmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-22448062167895869762009-07-16T09:43:00.000-07:002009-07-16T09:46:42.989-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiJOuqLq5WFUQT1LDWjTEFw1JpuQKFNcBWQTuTZgJTRDGA1qf3NO3_Uk8djFli1SvS3dfpSBmK9jWN83bjKadTgKcF0Isdh-PVRkO_kFqK0Qv-ZvrkUyqxiJL8xa1l4laeQo6ulSSMLufs/s1600-h/a.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5359100355624110050" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 245px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiJOuqLq5WFUQT1LDWjTEFw1JpuQKFNcBWQTuTZgJTRDGA1qf3NO3_Uk8djFli1SvS3dfpSBmK9jWN83bjKadTgKcF0Isdh-PVRkO_kFqK0Qv-ZvrkUyqxiJL8xa1l4laeQo6ulSSMLufs/s400/a.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-65524139607785879302009-07-06T03:28:00.000-07:002009-07-06T03:36:36.254-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhc8FiTNw_pU0fVPpLBG-Rbvi4TMdQ6xvKe7A4a0F22J2zoPi8SYlvz-emFIfk-1lX0W_Kicj7puRZuXghw2deb3t0ta3ohTEKjjhay6MPLghgr2tzQeYXo7x-zbwwgjhbzfBV7y1Y0ECA/s1600-h/shali.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5355293943680598866" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 267px; CURSOR: hand; HEIGHT: 400px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhc8FiTNw_pU0fVPpLBG-Rbvi4TMdQ6xvKe7A4a0F22J2zoPi8SYlvz-emFIfk-1lX0W_Kicj7puRZuXghw2deb3t0ta3ohTEKjjhay6MPLghgr2tzQeYXo7x-zbwwgjhbzfBV7y1Y0ECA/s400/shali.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-25833311567548907472009-06-23T10:15:00.000-07:002009-06-23T10:16:48.585-07:00راستی این کوچولو برادر زاده ی منه هاmahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-81049596140603675482009-06-19T04:51:00.000-07:002009-06-19T04:53:51.230-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh_ED2csaWs_74qHshILd_5weNLPU6WZB_0OqVYlws8uguWNnxh0frxotHAXmVAJW_6jRhjEQY3O5GCNqfu4zNQ6uEfjIOJIS1TKs_-8WkWCBFTwrHJTSgYQ8_1ROBarr8CAkWbEEDzxns/s1600-h/w.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5349005505019030802" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 340px; CURSOR: hand; HEIGHT: 359px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh_ED2csaWs_74qHshILd_5weNLPU6WZB_0OqVYlws8uguWNnxh0frxotHAXmVAJW_6jRhjEQY3O5GCNqfu4zNQ6uEfjIOJIS1TKs_-8WkWCBFTwrHJTSgYQ8_1ROBarr8CAkWbEEDzxns/s400/w.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-87937026238619610382009-06-13T10:47:00.000-07:002009-06-13T10:51:12.493-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEihi1J0Ft1rTC1pkjVYFgHir3Yp3jALP7LIITs5CfKopa4mVW31M_2zRGScuqmC6rvk5vHfwlzE0LbkOoB2iuH24SR8S1ZJwpxib6zRUmNCZnNGHXJMzd-7SjjMM2M7W7yHqJW3KaGCjh0/s1600-h/niece.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5346870740444056818" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEihi1J0Ft1rTC1pkjVYFgHir3Yp3jALP7LIITs5CfKopa4mVW31M_2zRGScuqmC6rvk5vHfwlzE0LbkOoB2iuH24SR8S1ZJwpxib6zRUmNCZnNGHXJMzd-7SjjMM2M7W7yHqJW3KaGCjh0/s400/niece.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-491958245768733877.post-60228612767741963332009-06-09T05:36:00.000-07:002009-06-09T05:43:06.303-07:00<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQdHjsRarQHB0UasOlOuCaUaUuXHkH02VylOFAQx9Y0kcBiL7YnaPgFiIJx0p11j2sYPn8WPHsf9sD-b6H79haRrDmjclz1J8QrUfK0TclohJ4ZCV7hVuFXwF3O7tTOkQf8tP_GGZVbZg/s1600-h/IMG_5881.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5345306764201190530" style="DISPLAY: block; MARGIN: 0px auto 10px; WIDTH: 400px; CURSOR: hand; HEIGHT: 267px; TEXT-ALIGN: center" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQdHjsRarQHB0UasOlOuCaUaUuXHkH02VylOFAQx9Y0kcBiL7YnaPgFiIJx0p11j2sYPn8WPHsf9sD-b6H79haRrDmjclz1J8QrUfK0TclohJ4ZCV7hVuFXwF3O7tTOkQf8tP_GGZVbZg/s400/IMG_5881.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right"></div>mahmoodikhahhttp://www.blogger.com/profile/12082468419035785360noreply@blogger.com0