۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

انسان شناسی به مثابه مطالعه ی بوم شناسی انسانینکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت این است که فرهنگ "ساز و کار بوم شناختی" است. این انگاره به دو شکل وجود دارد. نخست آنکه بسیاری از انسان شناسان معتقدند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق انسان ها با محیط زیست خود وارد تعامل می شوند؛ این فرهنگ برای بقا امری ضروری است، زیرا بدون آن، انسانها قادر نخواهند بود تا از محیط خود هر آنچه را که برای سلامت فیزیکی و اجتماعی شان ضروری ست به دست آورند. البته چنین دیدگاهی به طور جهانی پذیرفته شده نیست. اما به هر روی این تفکر در اندیشه ی انسان شناسی بوده است. دوم آنکه برخی از انسان شناسان بر این باورند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق نه تنها انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بلکه با آن تطابق هم می یابند. تفاوت میان این دیدگاه ها در درجه ی قدرتی ست که محیط زیست در رشد جامعه ی انسانی اعمال می کند. در حالیکه مورد نخست با محیط زیست تنها به مثابه منبع بقای انسانی روبرو می شود، دومی با ایجاد شرایطی برای رشد جامعه ی انسانی، به آن شکل می بخشد. برخی از انسان شناسان، محیط زیست را به عنوان "نخستین حرکت دهنده" (prime mover) در تکامل فرهنگی بشری دانسته اند. هیچ یک از این انگاره ها نامتجانس با شیوه های گوناگون مفهوم سازی فرهنگ نیستند. یک فرهنگ ممکن است به مثابه شیوه ی کلی زندگی و یا روش تفکر پیرامون فهم از جهان،و یا به مثابه فرایندی که از آن طریق مردم با زیست محیطشان وارد تعامل شده و یا تطابق می یابند درک شود. انسان شناسی بوم شناختی (Ecological anthropology)، که تمرکز مشخص و اصلی آن بر ارتباط میان بشر و محیط زیست او استوار است، داستانی طولانی دارد که تا حدی موازی اما تا اندازه ای هم جدا از جریان نظری اصلی یاد شده است. نکته ی مهمی که باید به آن اشاره شود این است که، اگر فرهنگ به مثابه سازوکاری ست که از طریق آن انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بنابراین این انگاره به ذهن متبادر می شود که بررسی خود فرهنگ ( و فرهنگ ها)- در واقع کل انسان شناسی و فرهنگ- همان مطالعه ی بوم شناسی انسانی می باشد. این امر، تا اندازه ای توانش انسان شناسی را در رابطه با گفتمان محیط زیستی روشن تر می سازد. چراکه مسائل زیست محیطی، معمولا به صورت مسائل بوم شناختی یا شیوه ی اندرکنش سازواره ها با محیطشان تعریف می شوند. همچنین فعالیت های انسانی، مهمترین نماینده ی تغییرات زیست محیطی هستند. رشته ای که ادعای بررسی بوم شناسی انسانی را داشته باشد، باید در بررسی مسائل زیست محیطی نیز نقش محوری و مرکزی ایفا نماید.انسان شناسان به مثابه نظریه پردازان حفاظت از محیط زیستدومین شیوه ای که از آن طریق انسان شناسی با گفتمان محیط زیستی پیوند می خورد، تحلیل "حفاظت از محیط زیست" است. در بسیاری از جوامع حافظان محیط زیست(Environmentalists) مدافعان فرهنگ و تغییرات اجتماعی هستند. آنها از مردم می خواهند که در رابطه با محیط زیست شیوه های درک، ارزش ها و کاربری شان را تغییر دهند. البته موفقیت آنها به این بستگی دارد که تا چه میزان در قانع کردن دیگران از صحت تفسیرشان و اهمیت و ضرورت موضوع مورد بررسی شان موفق بوده اند. حفاظت از محیط زیست، نظریه پردازان خود را یافته و از دقت نظر آنها بهره مند است. این نظریه پردازان از رشته های علوم سیاسی، جامعه شناسی، یا زمینه هایی که در گفتمان زیست محیطی نقش فعالی دارند می باشند. تا همین اواخر به استثنای چندین مورد ، انسان شناسان درباره ی حفاظت از محیط زیست کم سخن گفته اند. به این نکته هم باید اشاره کوچکی داشت که وقتی یک انسان شناس چیزی را "فرهنگی" می داند این دقیقا مشخص نمی کند که منظور از آن یک چیز چیست. ما باید بفهمیم که خود فرهنگ در چه معنایی درک می شود.حفاظت از محیط زیست، هم پروژه ای ست که انسان شناسان می توانند به آن اضافه شوند و هم موضوعی ست که انسان شناسان می توانند آن را تحلیل کنند. برای این کار انسان شناسان نیازمند تعاریف هستند. اما همان طور که می دانیم علوم اجتماعی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص با سوء فهم های معنایی روبروست. بنابراین لازم است که ابتدا تعاریفی ارائه شود. تعاریف به خصوص در انسان شناسی با مشکل روبرو است. برای نمونه می توان به تلاش هایی که برای ارائه معنای واحدی از برخی از پدیده های فرهنگی مثل ازدواج یا مذهب انجام شد اشاره کرد. اما از سوی دیگر این نسبی گرایی فرهنگی موجب شده تا به مقایسه های میان فرهنگی با دیده ی تردید نگریسته شود. حفاظت از محیط زیستگسترش دورنمای انسان شناختی پیرامون حفاظت از محیط زیست و معرفی آن به منظور تحلیل به مثابه یک پدیده ی فرهنگی، نیازمند تغییر برخی از مفاهیم آن است. در کاربرد روزمره، واژه ی "حفاظت از محیط زیست" به دغدغه ی نگهداری از محیط زیست به ویژه از فعالیت های زیان بار بشر اطلاق می شود. " حفاظت از محیط زیست" ویژگی جامعه ای ست که کی میلتون نام جامعه ی صنعتی (Industrial)را بر آن می گذارد. از آن جایی که این بحث نسبتا جدید و پدیده ای رو به رشد است، تحلیل گران نام " جنبش اجتماعی" (social movement) بر آن می گذارند و به سبب اینکه " حفاظت از محیط زیست" تبدیل به جزئی مهم و متمایز در گفتمان سیاسی شده آن را یک ایدئولوژی هم می شمارند. طرفداران محیط زیست به طور دائم به برخی از جوامع غیر صنعتی به عنوان مدلی برای جامعه ی"پایدار" یا "نگهدار" اشاره می کند. بومیانی که بخش اعظم غذای خود را از جنگل فراهم می کنند، و شاخه های درخت ها را برای تهیه هیزم شان جدا می کنند؛ آنها کل درخت را برای مصارف صنعتی و تهیه ی الوارها بر زمین نمی اندازند و خلاصه آنکه فعالیت هایشان تاثیر اندکی بر اکوسیستم جنگل دارد. این بومیان در تقابل با سودجویانی قرار می گیرند که ناحیه ی وسیعی از جنگل ها را از درخت عریان کرده اند. گره ها و پیوندهای روحی-معنوی که بین بومیان و زمین در جوامع غیر صنعتی وجود دارد در تضاد با جوامع صنعتی ای قرار می گیرد که به زمین به چشم یک کالای تجاری می نگرند؛ اینکه چه چیزی از یک زمین می توان تولید کرد. چنین رویکردهایی موجب شده که حامیان محیط زیست، اقوام غیر صنعتی را در هماهنگی با طبیعت و فرایندهای صنعتی را در تقابل با طبیعت بدانند. نتیجه آنکه چنین برداشت می شود که صنعتی شدن علت اصلی مشکلات زیست محیطی ست. داسمان (Dasmann) دو گروه از افراد را از لحاظ رابطه ای که با محیط زیستشان برقرار می کنند تعریف می کند؛ مردم زیست جهان (biosphere people) و مردم زیست بوم(ecosystem people). مردم زیست جهان مواد مورد نیاز زندگی شان را نه از یک یا دو زیست بوم بلکه از سرتاسر جهان تامین می کنند. مثلا قهوه از کشورهای افریقا، ماشین از فرانسه، نفت از کشورهای عربی و غیره. اما مردم اکوسیستم برای تامین مایحتاج زندگی تنها به یک یا دو زیست بوم متکی هستند. مثلا جنگل یا دریا. بر اساس چنین تقسیم بندی ای، احساس مسئولیت در برابر محیط زیست نیز متفاوت می شود. بدیهی ست که افرادی که تنها بر یک زیست بوم مثلا جنگل های آمازون متکی هستند، مسئولیت بیشتری را برای حفظ آن نیز احساس می کند. چرا که زندگی خود، خانواده و جامعه ی محلی شان به این منابع وابسته است، حال آنکه چنین نیازی از جانب مردم زیست جهان احساس نمی شود. زیرا با از بین رفتن یکی از منابع، نقاط دیگری از جهان وجود دارد که ماده ی مورد نیاز را تولید کند. از این رو برخی از طرفداران محیط زیست بر این باورند که اگر نیاز افراد به زیست بوم خود بالا برود در نتیجه تلاش آنها برای حفظ آن نیز افزایش می یابد. بنابراین اگر اجتماعی غذای مورد نیاز خود را خود تامین کند در نتیجه کیفیت خاک و زمینش هم افزایش خواهد یافت. به عبارت دیگر هر چه بیشتر به منابع خود متکی باشد خود کفاتر نیز خواهد شد. نکته ی دیگری که در گفتمان زیست محیطی مورد توجه قرار می گیرد این است که تا چه اندازه این گفته که مردم کشورهای غیر صنعتی در هماهنگی با محیط زیست شان هستند درست است. آیا آنها واقعا از یک "خرد بومی ابتدائی" (primitive ecological wisdom) بهره مند هستند؟ به نظر می رسد تصویری که این اقوام از طبیعت دارند یک"اسطوره" باشد بنابراین نیازی به اثبات یا رد درستی آن نیست بلکه باید به مثابه یک باور (dogma) به آن نگاه کرد. اما می توان نقش این اسطوره را در گفتمان زیست محیطی بررسی کرد. طرفداران محیط زیست علاقه ای به بررسی ارتباط میان اساطیر و محیط زیست ندارند حال آنکه این موضوع دقیقا موضوع انسان شناسانی ست. انسان شناسان به این موضوع کاری ندارند که این اسطوره حقیقت دارد یا نه.آنها تنها باید این اسطوره ی " هماهنگی مردم جوامع غیر صنعتی با محیط زیست" را بررسی کنند. از سوی دیگر چگونگی اسطوره ی طبیعت در اذهان مردم، در رویارویی شان با محیط زیست نقش تایین کننده ای دارد؛ اینکه طبیعت شکننده و نیازمند حمایت انسان ها است یا اینکه طبیعت محکم و بی نیاز از مراقبت انسان هاست، هریک رویکرد متفاوتی را در مواجه با طبیعت پیش روی بشر قرار می دهد.
منبع:ENVIRONMENTALISM AND CULTURAL THEORY, Exploring the role of anthropology in
environmental discourse, Kay Milton, First published 1996 by Routledge

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

ابتدا: در هفته گذشته بزرگترین و مهمترین چالش منعکس شده در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و اغلب روزنامه های کثیر الانتشار کشور ماجرای آن گاوهای مستقر در اطراف کمپ تیم ملی در اتریش بوده است.چالش موضوع این بوده که آیا با توجه به حضور تعدادی گاو، صد متر آن طرفتر از محل تمرین تیم ملی فوتبال، به ساحت و حیثیت و کیان و اعتبار بین المللی ایران توهین شده است؟ و آیا با توجه به انتشار عکسی از دو بازیکن تیم ملی که برهنه از بالکن اتاق خود به بیرون خیره بودند، این نشان نمی دهد که کولر کمپ مذکور درست کار نمی کرده و دلاور مردان فوتبال ایران شاید به همین خاطر قدری متحمل زحمت شده باشند؟! موضوع ظاهراً آنقدر تاسف بار و نگران کننده بوده که هنوز ازاین شبکه به آن شبکه و از این کانال به آن کانال رسانه ملی را که نگاه میکنید، کارشناسان محترمی را می بینید که با ظاهری جدی مشغول بحث و بررسی درباره آن هستند. در دو هفته گذشته، موافقان دولت و سازمان تربیت بدنی با حضور گسترده در برنامه های ورزشی گوناگون صدا و سیما تلاش کرده اند ثابت کنند حضور گاوها در نزدیکی کمپ تیم ملی نشان دهنده نامناسب بودن شرایط عمومی این کمپ نیست و اصولاً گاوهای اروپایی فقط در مناطق خوش آب و هوا و پر آب و علف اتراق می کنند( بدون هیچ اغراقی، این دقیقاً مضمون مصاحبه سه نفر از مقامات بلند پایه سازمان تربیت بدنی با سه برنامه متفاوت و پر بیننده تلویزیون بوده است).
وقتی که چنین نگرانی بزرگی وجود دارد، البته طبیعی است که انتشار اخباری درباره وقوع موج دوم مهاجرت از ایران چندان توجهی بر نیانگیزد.
بعد: بدون تردید بزرگترین موج مهاجرت در تاریخ معاصر ایران، در حد فاصل سالهای 1357تا1367رخ داد. آمارهای غیر رسمی حکایت از مهاجرت حدود چهار میلیون ایرانی طی دهه مذکور به خارج از کشور دارند. ماجرا البته در نهایت پیچیده تر و پر مسئله تر از یک موج مهاجرت سیاسی شد. چون به جای چهار میلیون ایرانی که زادبوم خود را ترک کردند، قریب به همین جمعیت پناهنده از افغانستان و عراق وارد کشور شدند. موضوع به یک استحاله منفی و عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تعبیر شد, از آن جهت که آن چهار میلیون نفر غالباً در شمار نخبگان علمی و اقتصادی کشور بودند و در بعضی حوزه های فرهنگی تقریباً عمده چهره های شناخته شده را در بر می گرفتند، درحالی که چهار میلیون نفری که از افغانستان و عراق جایگزین آنها شدند( با احترام به این دو کشور دوست و همسایه ) کلاً سطح اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متفاوتی داشتند. تصور کنید برزیل هم اکنون اجازه تغییر تابعیت نه فقط به بازیکنان تیم ملی فوتبال ،بلکه به همه پنج هزار فوتبالیست حرفه ای لیگ داخلی خود و شاغلان در لیگ های اروپایی را داده وبه جای آن پنج هزار بازیکن آماتور از افغانستان و عراق و... را تحت تابعیت درآورد.
دیگر: آمار رسمی و مستند گمرک جمهوری اسلامی ایران می گوید که طی پنج سال گذشته خروج از ایران دست کم 138 درصد افزایش یافته است. البته این 138 درصد حاصل تقسیم کل آمار بر یک دوره پنج ساله است و اگر بخواهیم روند آماری را بر مبنای یک سال اخیر تنظیم کنیم، موضوع بسیار نگران کننده تر می شود، چون همین آمار نشان می دهد که شمار مسافران خروجی از ایران در سال 88 بیش از دو نیم برابر سال 84 بوده و از دو میلیون و 906هزار و 418نفر به 6 میلیون و 913 هزار و 477 نفر رسیده است. ممکن است گفته شود عمده این افراد مسافرند و بر می گردند، قطعاً همین طور است ، اما شمار نخبگان مهاجر هم در جمع این تعداد، بسیار قابل توجه است. علیرضا سلیمی نماینده مجلس شورای اسلامی در مصاحبه با ایلنا گفته است که طی یک سال گذشته به طور متوسط هر روز 3 دانش آموخته دوره دکترا و 5 دانش آموخته کارشناسی ارشد به خارج از کشور مهاجرت می کنند. همچنین بنا به گزارش صندوق بین المللی پول هم اکنون روند خروج نخبگان از کشور به سالانه 180 هزار نفر رسیده که این موضوع سالانه 50 میلیارد دلار به کشور خسارت وارد می کند. بله، آمار آنقدر گسترده و فزاینده هست که بتوان از آن به عنوان موج دوم استحاله معکوس در تاریخ معاصر ایران یاد کرد.
سر انجام: می گوید تمام تصمیمات نهایی ما در منطقه ای از مغز گرفته می شود که هرگز به گذشته سرک نمی کشد. زمینه های بروز و آثار و عواقب هر کدام از دو موج بزرگ مهاجرت در تاریخ معاصر ایران البته در برخی وجوه شاید مشابه و شاید هم در مواردی اجتناب ناپذیر باشد. اما عواقب این دو قطعاً متفاوت است . می توان گفت موج اول عمدتاً قشر اثر گذار بر حوزه اقتصاد و فرهنگ را دربرمی گرفت و این موج عمدتاً حوزه دانش و تکنولوژی را شامل می شود. شاید با درآمد نفت بشود بر زخم ناشی از خروج سرمایه گذاران و بازیگردانان حوزه اقتصاد هرچند موقت مرهم گذاشت، شاید بشود چند سالی بر رکود حوزه فرهنگ چشم فرو بست، اما خامدستانه است اگر گمان کنیم که یک دهه پس از آغاز قرن بیست و یکم کشوری می تواند فارغ البال و آسوده خاطر زمینه ساز خروج دانش آموختگان و فن گرایان و نخبگان علمی خود باشد، و چشم امید داشته باشد به آینده. کاش می شد دندان روی جگر گذاشت و همه این واقعیات را نادیده گرفت و همچون برنامه سازان رسانه ملی گمان کرد که اکنون هیچ مشکلی بزرگتر از اتراق تعدادی گاو در جوار کمپ تیم ملی فوتبال وجود ندارد.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

نمی دونم نمی دونم نمیدونم

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

خوب امتحانا شروع شد میلاد آزاد شد مدرسه داره تموم میشه هوا گرم بود گرم تر خواهد شد ما هم سرمون شلوغ شده

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه


۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

در زندگي بعدي من مي­خواهم در جهت معکوس زندگي کنم.

با مردن شروع مي­کني و مي­بيني که همه چيز خيلي عجيب است.

سپس بيدار مي­شوي و مي­بيني که در خانه سالمندان هستي! و هر روز که مي­گذرد حالت بهتر مي­شود.

بعد از مدتي چون خيلي سالم و سرحال مي­شوي از آنجا اخراجت مي­کنند! بعد از آن مي­روي و حقوق بازنشستگي­ات را مي­گيري. وقتي کارت را شروع ميکني در همان روز اول يک ساعت مچي طلا مي­گيري و يک ميهماني برايت ترتيب داده مي­شود (ميهماني اي که موقع بازنشستگي براي شما مي­گيرند و به شما پاداش يا هديه مي­دهند).

40 سال آزگار کار مي­کني تا جوان شوي و از بازنشستگي­ات!! لذت ببري.

سپس حال مي­کني و الکل مي­نوشي و تعداد زيادي دوست دختر خواهي داشت. کمي بعد بايد خودت را براي دبيرستان آماده کني.

سپس دبستان و بعد از آن تبديل به يک بچه مي­شوي و بازي مي­کني. هيچ مسووليتي نداري. سپس نوزاد مي­شوي و آنگاه به دنيا مي­آيي. در اين مرحله 9 ماه را بايد به حالت معلق در يک آب گرم مجلل صفا مي­کني که داراي حرارت مرکزي است و سرويس اتاق هم هميشه مهيا است، و فضا هه هر روز بزرگتر مي­شود، وااااي!

و در پايان شما با يک ارضاء به پايان مي­رسيد.
مي­ بينيد که حق با بنده است.
وودی آلن